درباره وبلاگ

امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشـــــــــــ





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 13350
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…




سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 15:18 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
«
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 14:50 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...

عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،

نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم

تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،  

به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...

به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،

به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام

و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....

به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،

به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است

بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است

در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام

خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار

تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،

تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم

نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،

بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....

نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،

 تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،

نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...

قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،

زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !


           


سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       


واسه قرمزترين عشق دنيا..


به سلامتى اون پسرى كه وقتى تو خيابون

نگاهش به يه دختر ناز خوشگل ميفته

بازم سرشو ميندازه پايين و زير لب ميگه:

اگه آخرشم باشى انگشت كوچيكه ى عشقم هم نيستى..

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف

در جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند..!



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

 

 

کارت-پستال-ولنتاین-2013---سری-2

 

عشقم                                                         

 

ولنتاينت                                             

 

مبارك..                                 

 


حسودی میکنم به آنکه برایت کادویی آورد

 

به آنکه ولنتاین را به تو تبریک گفت

 

حسودی میکنم به آنکه دستانت را میگیرد

 

حسودی میکنم به آنکه تو دوستش داری

 

درد دارد تنها باشی و با حسرت به آنها نگاه کنی که فردا عشقشان را به رخ میکشند

 
درد دارد ..

 

 

http://www.irhit.ir/wp-content/uploads/2012/11/45dnbtcvo2c6m3piq0n.jpg

 


 

آرزو كن با من

 

كه اگر خواست زمستان برود

 

گرمي دست تو اما باشد

 

آرزو كن با من

 

"ما"ي ما "من" نشود

 

سايه ات از سر تنهايي من كم نشود..


 

 

http://www.uc.persianv.com/images/8prlxxkkg4rnyo4jsjqe.jpg

 


 

بيا در بلندترين فرصت شبانه از

 

هزار رنگي پاييز به يكرنگي زمستان برسيم.

 

يلدا مبارك..

ن

 

 

 

بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام

 

این کلمه است:

 

خـــــــــوبـــــــــــم..


 

تنها تبریک و هدیه تولدم همین یه خطه.عاشقانه می پرستمش..

 

 

 

میخواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده زیستن زیباست

 

                                                 تولدت مبارک..

 

 


 

 

 

بیا نقش بازی کنیم

 

من در آغوش تو

 

طلب بوسه میکنم

 

تو هم بی هوا

 

در من هیچ شو

 

بگذار یک سکانس

 

باهم بودن هم اجرا کرده باشیم..


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد


نیمــه ی گـمشــده ام نیستـی که بـا نیمـه ی دیگــر به جستجویت بر خیزم..


تـــو.. تمـام گمشـده ی منــی ! تمــام گـمـشــده ی من ..!


 

 

بابا جون و مامان جون روزتون مبارك..

 


 

بوسیدن پدر و مادر

 

بوسه، پیام محبت است؛ شعر ناسروده عشق است؛ تبلور بالاترین تکریم است؛ جلوه عملی عاطفه هاست. پدر و مادر بی شمارترین بوسه های محبت آمیز را از کودکی نثارمان کردند. اکنون که نهال وجود ما از آن محبت ها به پا ایستاده است و درخت زندگی آنان رو به فرسودگی نهاده، باید بهترین محبت ها و بی شائبه ترین عواطف را نثارشان کنیم. بوسیدن ابزار این مهر ورزیدن است. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: بوسیدن پدر و مادر عبادت است.

 


 

(شرمنده بخاطر امتحانا نتونستم بيام تبريك بگم مامان و بابا منو ببخشين اگه فرزند خوبي براتون نبودم)




سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 14:29 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

 http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 13:56 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

 

 
 

دوستت دارم اي تك عشق زندگي من

دوستت دارم اي تك كليد خوشبختي من

دوستت دارم اي تك ياردوران تنهايي من

دوستت دارم اي تك ستاره ي زندگي من

دوستت دارم اي تك نياز زندگي من

دوستت دارم اي تك اميد زندگي من

دوستت دارم اي تك آواي زندگي من

دوستت دارم اي تك دوست شبهاي من

دوستت دارم اي تك معني دهنده ’ زندگي من

دوستت دارم اي تك روياي زندگي من

دوستت دارم اي تك عشق زندگي من

دوستت دارم اي تك كليد خوشبختي من

دوستت دارم اي تك ياردوران تنهايي من

دوستت دارم اي تك ستاره ي زندگي من

دوستت دارم اي تك نياز زندگي من

دوستت دارم اي تك اميد زندگي من

دوستت دارم اي تك آواي زندگي من

دوستت دارم اي تك دوست شبهاي من

دوستت دارم اي تك معني دهنده ’ زندگي من

دوستت دارم اي تك روياي زندگي من

دوستت دارم اي تك عشق زندگي من

دوستت دارم اي تك كليد خوشبختي من

دوستت دارم اي تك ياردوران تنهايي من

دوستت دارم اي تك ستاره ي زندگي من

دوستت دارم اي تك نياز زندگي من

دوستت دارم اي تك اميد زندگي من

دوستت دارم اي تك آواي زندگي من

دوستت دارم اي تك دوست شبهاي من

دوستت دارم اي تك معني دهنده ’ زندگي من

دوستت دارم اي تك روياي زندگي من



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 13:47 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

راز عشق در آن است که به یکدیگر سخت نگیریم . عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.

راز عشق در آن است که در سکوت دست یکدیگر را بگیریم.کم کم یاد میگیریم که بدون کلام رابطه برقرار کنیم.

 راز عشق در مراعات حال دیگریست.هر قدر ملاحظه ی حال دیگران را میکنی ، کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن.

راز عشق در آن است که به محبوبتان قدرت و آرامش بدهید و از او قدرت و ارامش دریافت کنید، اما نه با اصرار.!   

راز عشق در آن است که حقیقت اصلی عشق (یعنی تفکر) را از یاد نبری ، آیا یک رابطه ی دراز مدت مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست؟

راز عشق در آن است که به عشق ،بیشتر از یکدیگر احترام بزارید، زیرا عشق هدیه ی ازلی خداوند است.



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       

و اما چند جمله ی زیبا در مورد عشق :

عشق:

تنها مرضی است که بیمار از آن  لذت میبرد.

عشق:

زودتر از نسیمی که بر بوستان میوزد نمود پیدا میکند

عشق:

معمولآ نوعی عذاب دردناک است ولی دور ماندن از ان مرگ است



سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 13:42 ::  نويسنده : امیرعلی کرمی       


غم تنها ترین تنهای دنیا

                                تویی زیباترین زیبای دنیا

تو مثل امید یک قناری

                               قراری بر دل هر بی قراری

منم یلدای بی پایان عاشق

                                تو بودی مرحم زخم شقایق

تویی لالایی خواب خوش آواز

                                بالم را مشکن در اوج پرواز

نگاهت را می پرستم ای نگارم

                                 فدای تار مویت هر چه دارم